وقتی تنهام...
وقتی کسی نیست...
همین جام...
اتاقم را می گویم...اتاقم همیشه نارنجی ست...همیشه می شود توش زنده ماند
همیشه می شود کمی آرام بود...
اتاقم همیشه پر از من است...
پر!
همیشه می شود همه چیز را درونش فراموش کرد...
می شود فکر کرد خوشبختی و خوشحال...
می شود فکر کرد همه چیز بر وفق مراد است
حتی اینجا دل ِمن هم ؛ دل است !
اتاقم...سرشار از من است...
پر از نیلوفر و یاس...
وقتی تنهام...
وقتی کسی نیست...
همین جام.
این روزها دارم سخت فکر می کنم! مثل یک ماهی شده ام این روزها...
نیلو
اتاق من شرابیه...
اگه ماهیام فکر می کنن،بیچاره ماهیای من، دیوونه شدن تو اون برهوت،بس که اینور و اونور کوبیدن خودشون رو...
شکر که من ماهی نیستم...
یه جایی خوندم که ماهیا حافظشون خیلی کوتاه مدته...برای همین هم هست که هرچقدر دور خودشون بچرخن سرشون گیج نمی ره...نگرانشون نباش...خوشبختانه یا بدبختانه چیزی یادشون نمی مونه:)
اگه یادشون نمی مونه پس منم ماهیم و اتاقم نارنجی با سیاهی های در رفت و امد .
اوهوم...منم
راستی ماهی ت حالش خوبه ؟!! همون کوچولوی دوست داشتنیه که رفت و اومد دوباره .
آره حالش خوبه...هنوز زنده است...فقط خیلی وقته بهش غذا ندادم آخه غذاش تموم شده...:(
سلام ، مدتی بود که سرنزده بودم ، وقتی هم که آمدم دیدم بار و بنه را جمع کرده ای و آمدی به اینجا ، راستش نمی دانم چه بگویم ، هیچ وقت کامنت نگذاشتم ولی امشب و الآن یکهو دلم خواست که کامنت بگذارم.
من هم زمانی خداحافظی کردم ، یک زمانی خط خطی می کردم ...
ولی ...
به هر حال تا به حال برنگشته ام ، فقط گاهی ، گاهی که دلم خیلی خیلی هوس نوشتن می کند ، یک ورد باز می کنم و شروع می کنم برای خودم نوشتن .
تقریباً از اوایل که شروع به نوشتن کردی می خواندمت ، خیلی اتفاقی ، یک شب که توی بیمارستان شیفت بودم ، یادش بخیر ، از پارسال تا الان چقدر اتفاق در زندگی هامون افتاده ...
بگذریم ، سرت را درد نمی آورم ، من یک خواننده خاموش هستم ، آن شبی که برای اولین بار متن ها و شعرهایت را خواندم ، به طور عجیبی ارتباط برقرار کردم ، انگار که دل من می گفت و دست تو می نوشت و همان شد که از آن شب خانه نیلوفر ، خانه دل من هم شد.
آن زمانی که خداحافظی کردم ، یکی از دوستان که لطف داشت به من ، برایم یک کامنت گذاشت.
حالا من آن را برای تو می گذارم بانو :
کسی که اسیر نوشتن شد نمیتونه ننویسه ، دوباره بر می گرده
راستی من هم برای اولین بار از فریدون مشیری شروع کردم ...
همچنان می خوانمت
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ماست
دل ما رو بنویس ، دل ما رو بنویس
--------------------------------------------------------
اینجایم ، بر تلّی از خاکستر ...
پا بر تیغ می کشم و به فریب هر صدای دور ، دستمال سرخ دلم را تکان می دهم.
" زنده یاد حسین پناهی "
سلام دوست خاموش من!
خوشحالم کسی تو این دنیا هست که می خونه نوشته هامو...این خیلی برام شیرینه...خیلی خوشحالم می کنه...
منم همیشه معتقد بودم نوشتن تقدیر خیلی از ماهاست...کسایی که نوشته هاشون خاطره ی روزهای گذشتشونه...قسمتی از زندگیشون...و شاید یکی از مهم ترین قسمت هاش...
برای این همه مدت که منو می خوندی ممنونم...و خوشحال...
امیدوارم از این به بعد هر از چند گاهی تو هم برای من بنویسی...
و اینکه تو هم اولین بار از فریدون شروع کردی حس خوبی بهم داد...
مرسی دوست من...ممنون.
سلام
امیدوارم به چیزی که این روزها در فکرشم، هیچ وقت فکر نکنی
شاد باشی و سرشار از خوشبختی
امیدوارم به چیزهای خوب و شادی فکر کنی
ممنونم
سلام نیلو ، خوبی ؟
این 2تا نوشته رو خیلی دوست داشتم
خیلی
کاش بلد بودم مثه تو واژه ها رو اینقدر زیبا به زبون بیارم و حداقل احساسمو نسبت به نوشته هات اونجور که باید بگم ...
سلام عزیزم...مرسی:)
همیشه بهم لطف داری عزیز دلم:) مطمثنم تو هم خیلی قشنگ می نویسی...ولی شاید من لیاقت ندارم که بخونمشون;)
همین نظرت خیلی برام باارزشه:)
نیلو اتاقه منم خیلی پره هاااا
در جریتن هستی که :دی:دی
برای اتاق تو واژه ی پر درست نیست...باید از واژه ی مملو استفاده مرد عزیز دلم:دی
سلام
نیلوفر جان از پنج شنبه باهات اشنا شدم
انقدر این اشنایی عجیبه که گفتم شاید دوست داشته باشی یکم در موردش بدونی
یه روزه با تو و نازنین و نگار و فرهاد و ...
راستی دو تا از شعرهاتم بیشتر نخوندم...
ولی از پنج شنبه سه چهار تا از شعرهام و گذاشتم دم در قلبم واسه تعظیم به تو و شعرهات
منتظر هم کلامیت هستم اگر قابل بدونی خیلی سوال دارم
ببخشید اینجا این حرفهارو زدم راه دیگه ای واسم نبود.
سلام
خوشحالم که شعرهام رو خوندی.
اما راستش رو بخوای وقت زیادی ندارم که بخوام آن شم.ولی اگه همین جا سوال هات رو مطرح کنی قول می دم که بهشون جواب بدم.معمولا زود کامنت هام رو تایید می کنم و بهشون جواب می دم.
بازم منتظرم تا نظراتت رو بخونم.ممنونم که بهم لطف داشتی.
بازم سلام
نمی دونم چی کار کنم از دیروز که پیش فروغ بودم از هر کس چیزی می خوام جواب نمی گیرم
واقعآ قصد مزاحمت ندارم ولی راستشو بخوای یکم در مورد نازنینو نگار سوال دارم به غیر از توام فعلآ راه ارتباطی ندارم و اگر از توام جواب رد بشنوم خودم مجبورم برم پیششون!!
گفتم واقعآ قصد مزاحمت ندارم فقط چون این اشنایی مثه یه نشونس تو زندگیم دوست دارم یکم بهش اهمیت بدم
لطفآ اگه میبینی حوصله ی ادمی مثه منو نداری جوابمو نده چون نمی خوام فکرتو الکی مشغول کنم.
ببخشید میشه روشن تر صحبت کنین؟!
آخه نازنین و نگار و فروغ رو من نمی شناسم!!
لطفا بگید منظورتون چیه؟
فروغ منظورم فروغ فرخزاد بود
در مورد دو نفر دیگه ام شاید شما رو اشتباه گرفتم که در اون صورت طلب بخشش دارم و امیدوارم لیاقت اینو داشته باشم که بتونم به عنوان کمترین بازم نظراتمو بگم
ابته اگر شما اجازه بدین و منو عفو کنین
فقط می خوام بدونم اینو شنیدین
من اگر روح پریشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم... به تو و عشق تو ایمان دارم
و اگر شنیدین شاعرشو میشناسین
"ایمان"
من اگر روح پریشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
به تن زندگیم زخم فراوان دارم
گله از بازی دوران دارم
دل گریان لب خندان دارم
به تو عشق تو ایمان دارم
در غمستان نفس گیر نفسم میگرد
آرزو در دل من متولد شده می میرد
یا اگر دست زمان در ازای هر نفس
جان مرا میگیرد جان مرا میگیرد
دل گریان لب خندان دارم
به تو عشق تو ایمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترین انسانم
به وفای همه بی ایمانم
دل گریان لب خندان دارم
به تو عشق تو ایمان دارم
خواننده شهرام صولتی
آلبوم؛" عاشقانه ها"
شرمنده نتونستم شاعرش رو پیدا کنم،ولی شعرش رو و این که کی خوندشو فهمیدم...خیلی گشتم اما موفق نشدم!
نیلوفر جان بازم سلام
ادما هر روز یه دردسرایی دارن
دردسر میتونه ادم باشه یا هر چیزه دیگه ای
دردسر امروز توام من بودم
اگه من تو رو اشتباه نگرفته باشم که هیچی
ولی اگه اشتباه گرفته باشم برای سومین روز متوالی خیلی جالب با یه شاعر دیگه اشنا شدم
نمیگم اتفاقی چون به اتفاق عقیده ندارم
ولی تو فاصله ای که منتظر جوابت بودم رفتم واسه عذر خواهی یا جشن گرفتن این اشنایی از شهر کتاب محلمون کتاب (هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود)ه احمدرضا احمدی رو خریدم که صفحه ی اولش نوشتم تقدیم به نیلوفر
نه عزیز جان شما دردسر نیستین که
من خیلی هم خوشحال می شم به کسی کمک کنم...
احتیاج به عذرخواهی یا این چیزا هم نیست! آخه اتفاقی نیفتاده
فقط شما صبرتون یه کم کمه...چون نتونسته بودم شاعر اون شعر رو پیدا کنم و هنوزم موفق نشدم ، نظراتتون رو تایید نکردم تا بعد از اینکه جوابت رو دادم تاییدش کنم،بعدش هم چند تا اکتحان داشتم وقت نشد به بلاگم سر بزنم...وگرنه منظور بدی نداشتم...از نداشتن وقت بوده...شما منو عفو کن!
چه اتاق زیبایی داری ....
و ....
_________
چرا من اینجا شکلک نمیبینم ؟ !
ممنونم:)
هنوز نذاشتم آخه:پی
سلام چه قدر دوست جدید داری
اتاقت نارنجیه؟
چشای منم نارنجیه باور کن توش نارنجی داره
این روزها مثل یه ماهی شدی که دور خودش پیله بسته
اوهوم...یهو پیداشون شد:پی
نه پرده هاش نارنجیه !
مثه یه ماهی ِ پروانه ای!
سلام
فکر کنم یه ادمو بی مورد چشم انتظار گذاشتن شرط ادب نباشه.
حداقل میتونستین بگین که از خونتون برم.
من فقط جواب یه سوالو می خواستم.
متاسفانه هنوزم جواب سوالتو پیدا نکردم...همون طور که گفتم قصد بی ادبی نداشتم عزیز.
نیلوفر و یاس باهم دارن چیکار میکنن
از اونجایی که دوزاریت کجه فکر نکنم منظورم رو بگیری
خب از اونجایی که می دونی دوزاریم کجه بهتره واضح بگی
تیکه میندازی ی ی ی ؟؟؟؟؟؟
کاررررررررررررررررر نداری ی ی ی؟؟
:دی : دی
:دی
خدااااااااااااااااااااااافظ!:دی
میبینم که جمعتون جمعه ، هومنگ کمه :)))
آره واقعا:دی