خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

زمان همین جا متوقف شده...



زمان همین جا متوقف شده ، درست توی همین لحظه ، بین این همه صدا و این همه تصویر که من درک نمی کنم...

زمان همین جا متوقف شده ، سرگیجه ی همیشگی هم اجازه نمی دهد ببینم چه می گذرد...

کارهایی هست برای انجام دادن ، حرف هایی هست برای گفتن ، همیشه هست ...

در هر لحظه ای حرف هایی هست برای گفتن ...

حرف هایی که گاهی با نگاه ، گاهی با نوازش ، گاهی با سکوت گفته می شوند ...

حرف هایی هست برای گفتن ... حرف هایی نه از سر دلتنگی ... از سر بودن ...درباره ی آب و هوا ... درباره ی لباسی که پوشیده ایم... درباره ی کتابی که می خوانیم ... درباره ی اینکه دیشب خواب چه دیده ایم... و اگر گفته نشوند اتفاقی نمی افتد ... فقط بعد از مدتی سرگیجه می آید و دلتنگی ...

 


نیلوفر