خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

درد


ـ با دریا از چه سر جنگ داری ناخدا؟
- از سر عهدی که بر او بود بی‌کران باشد و من سرگردان، که او صحرا باشد و من ساربان.
- مگر بر عهدش نایستاد؟
- ایستاد بی‌انصاف.






خورشید که سر باز زد از تابیدن

درختی شدم

بی ریشه بی برگ

که نمی دانست

چگونه ایستاده است


زمان گذشت

تا بال های تو را دیدم

و هنوز حیرانم

چگونه یک پروانه

درختی را

نگاه داشته است...


مریم فرزانه



نظرات 3 + ارسال نظر
Oomid Fix یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 10:28 ب.ظ http://irankalam.dxd.ir

سلام ، وب خوب و پر محتوایی دارید
اگر مایل به تبادل لینک هستید
تبادل لینک = ابتدا مارا با اسم (چت روم ایران کلام) لینک کنید و بعد به ما خبر دهید
تبادل بنر : برای اطلاع به ئب بیایید و موضوع تبادل بنر را مطالعه فرمایید
با تشکر از وب زیبایتان
منتظر پاسختان هستیم

کاوه یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 10:33 ب.ظ http://gongekhabdide.blogsky.com/

سلام
بی اغراق از وبلاگتون خوشم اومد
به دلم نشست.......
تبریک میگم
اگه مایل بودین به منم یه سر بزنین
موفق باشید

کاوه

ممنونم:)

مهتاب چهارشنبه 24 فروردین 1390 ساعت 10:23 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

اووووف ...خیلی قشنگ بود ...خیلیییییییی

:) قابل نداشت:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد