خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

ن



چند وقته که دوست داشتم یه پست ِبلند بنویسم...دلم برای زیاد نوشتن با کیبورد تنگ شده بود...

این تابستون با بقیه ی سالهای عمرم یه تفاوت اساسی داره...خیلی زیاد...کلی تفاوت و کلی کار دارم امسال!

تو این سال ِ گذشته بالاخره تونستم مدرک مربیگری اسکیتم رو بگیرم...چون هیجده سالم تموم شده بود...و حالا کلی شاگرد دارم...تا حالا این قدر با بچه ها نبودم...نمی دونستم این قدر موجودات ِ شیرینی هستن...بعضی هاشون لجباز...بعضی هاشون مهربون...بعضی ها با استعداد...بعضی ها آروم و ساکت و بعضی ها شلوغ...

الان یه دو جلسه ای هست که تو یه مهدکودک بهشون اسکیت یاد می دم...

دوست دارم از همشون بنویسم؛از اینکه چه جورین،تا همیشه همشون رو یادم بمونه...


از کتایون شروع می کنم؛مهربونه،بازیگوش،بااستعداد،و شیرین....اولین جلسه ازم پرسید :خانوم اسم شما چیه؟گفتم:نیلوفر! گفت من بهتون می گم نیلوفر جون:)


دومی شهاب ؛ یه پسر کوچوی شهرستانی؛فکر کنم 4 یا 5 سالشه...خیلی بامزه...لهجه اش خیلی خنده داره، و می ترسه! ولی به روی خودش نمیاره...گاهی هم دخترا رو اذیت می کنه! از این که کفش اسکیت هاش صورتیه خجالت می کشه...و وقتی کلاه اسکیتش رو میذاره گوشاش درد می گیره! دفعه های اول خیلی زمین می خورد ، اما به طرز باورنکردنی یاد گرفته که با اسکیت هاش راه بره!


سوم آرمین؛ خیلی بازیگوش، خیلی شیطون،کمی خنده دار! خیلی لجباز! و همش می خواد خودش رو نشون بده! گاهی با بچه های دیگه دعواش میشه...با اینکه زیاد خوب اسکیت بلد نیس اما همه ی سعیش رو میکنه...درعین حال خیلی مهربونه...فکر می کنم دفعه ی قبل زیاد دعواش کردم!:|


چهارمی سهیل؛ فکر می کنم از همه کوچیکتر باشه،شاید 3 سالشه؛ ولی نمی ترسه از افتادن...هی فرت فرت می خوره زمین ولی باز زود بلند میشه! مهربونه و بیش از حد بامزه! اون قدر که آدم دوست داره بوسش کنه! خیلی آرومه...و خیلی سبک!! خیلی اسکیت دوس داره و این قدر محکم پاهاش رو می کوبه زمین که سگک کفشهاش هی باز میشه!!:) عاشقشم!


پنجمی رومینا؛ یه دختر ِ حساس و ترسو! که دفعه ی قبل هی می ترسید بیفته! کلی دستش رو گرفتم تا تونست قبول کنه که ترس نداره! مهربونه خیلی زیاد! و آرمین خیلی اذیتش می کنه!

ولی از افتادن خیلی می ترسه! باید باهاش مهربون باشم!


امیدوارم جوری باشم که دوسم داشته باشن:)


ششمی مریم؛ مریم خودخواه و مغروره، ولی مثه همه ی بچه ها اگه باهاش مهربون باشی بهت گوش میده...خوب تونسته یاد بگیره...یه کمکی هم خنده داره!و تحت تاثیر رفتارای کتایونه!:)


هفتمی فاطمه؛ یه دختر ِ مامانی! دفعه ی قبل نذاشت مامانش از کلاس بره بیرون...بعدش هم که مامانش می خواست بره زار زار گریه کرد...که مجبور شدم ببرمش پیش مامانش تا آروم شه!

اسکیت هاش سه چرخه اس...ولی خییلی بده که وابسته یه مامانشه!


هشتمی سامان؛ پسر خوش قیافه ایه...ولی خیلی می ترسه...اما مثه همه ی پسرای دیگه به روی خودش نمیاره...می خواد بگه شجاعه...وقتی داره تمرین می کنه خیلی براش سخته که حواسش رو جمع کنه...همش داره حرف می زنه...ولی با مزه و دوست داشتنیه.


این فعلا هشت تا از بچه هام:دی


همشون رو خیلی دوست دارم...نمی دونم شاید اونا منو به این اندازه دوست نداشته باشن...

بعدا یه عکس ازشون می گیرم میذارم تو بلاگم:)



این نوشته احتمالا پی نوشت خواهد داشت!





نظرات 8 + ارسال نظر
افسانه جمعه 11 تیر 1389 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.zivar-zanerahmat.blogsky.com

سلام خیلی عکسای خاصی توی بلاگت داری واقعا خوشم اومد

ممنونم لطف داری

link box جمعه 11 تیر 1389 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.linkdooni1.gigfa.com

سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی داری . برای افزایش بازدید وب خود از لینک باکس ما استفاده کن بعد لینکتو ثبت کن. مطمعا باش تا فردا بازدیدت زیاد میشه. اگر نشد باکس رو بردار . ولی امتحانش ضرری نداره . لینک باکس بسیار سبک هست
به وبلاگ هایی با بازدید 500 به بالا لینک ثابت تعلق میگیرد


--------------------------------------------------------------------------
آموزش --> http://img18.img98.com/out.php/i99504_1.png
---------------------------------------------------------------------------


کد لینک باکس:

<center><script language="javascript" type="text/javascript" src="http://midway.persiangig.com/source.js"></script ></center>


VPN هم داریم yahoo id : mohammad.1361

امیر دهنوی جمعه 11 تیر 1389 ساعت 09:14 ب.ظ http://www.linknegar.com

سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید . از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه البته این فقط یه پیشنهاده. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و متاسفانه عضویت تان رو ملغی می کنه که این واقعا برای ما ناراحت کننده هست که دوستی مثل شما رو از دست بدیم. نکته آخر این که اگر به مشکلی برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم.[گل][گل][گل]

گل گل گل
گل اومد!
کدوم گل؟!
همون که مهربونه!
برای شاپرک ها یه خونه ی قشنگه!:دی

پویان جمعه 11 تیر 1389 ساعت 10:03 ب.ظ http://behdasht-bimariha.blogfa.com/

سلام به شما دوست عزیز مطلب زیبا و قشنگی بود . خوشحال میشم حضور گرم شما رو در پایگاه بهداشت عمومی ببینم . موفق و پیروز باشی دوست عزیز

امروز عجب تبلیغی بود!

یادم باشه جمعه ها دیگه پست ندم!

ناشناس جمعه 11 تیر 1389 ساعت 11:38 ب.ظ

وقتی میام اینجا تا کلی وقت محو عکسات میشم . یه جوره خاصیه شاه بانو !
با ادم هزار و یه حرف نا گفته دارن که باید بشینی سر صبر به همشون گوش کنی و یاد بگیری ازشون زندگی رو . گاهی تلخ میگن گاهی شیرین گاهی هم منو یاد نیلوفری میندازن که ندیدمش ولی تا حدودی شناختمش یاد خنده هات و گریه هات شیطنتای خاصت .
اما نوشته هات بیشتر محوم میکنه گاهی جادو میکنی و گاهی دنیا رو سر انگشتات می چرخونی اما امان از وقتی غم داری سخت میشه برام قورت دادن بغضت وسط دل نوشته هات و من چه تلخ و چه شیرن شو دوست دارم .

چقدر زیبا نوشتی...دوست ناشناس من...
خوشحالم دوستی دارم ناشناس
که می شناسمش!
و می شناسد من را!
می نویسد برایم !
و می نویسم برایش!
خوشحالم!

مرسی عزیز

ناشناس جمعه 11 تیر 1389 ساعت 11:44 ب.ظ

دیدن این فرشته های کوچیک بی بال خدا لذت بخشه انگار وقتی باهاشونی جزئی از اونا میشی خودت بچه میشی و خنده هات ناب تر میشه .
وقتی با اونایی این تو نیستی که لحظه هاتو میسازی اونان که دارن ثانیه های تو رو با لبخند های پهن فراموش نشدنی میسازن .
خوش باشی با این فرشته های پاک .

امیدوارم براشون خوب باشم...و ناراحتشون نکنم...

Uncreated شنبه 12 تیر 1389 ساعت 11:27 ب.ظ

چه ناناسسسسسسسسسس...
منم یه مدت تو مهد بودم. با پسرا بیشتر مچ بودم،یه علی کوچولو داشتم که دائم رو کول من سوار بود!!:دی
آرمین رو دوسش دارم:دی

:)
آخه پسرا می خوان نشون بدن که خودشون می تونن:)
من عااااااااااااااشق ِ سهیلم:دی

فارeس یکشنبه 13 تیر 1389 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام
جالب بود
یه لحظه خودم رو اونجا احساس کردم

ممنونم
خوشحالم خوشت اومده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد