![]()
سکوت می کنم
تا شائبه دانایی ام
حرفی برای گفتن نداشته باشد .
تا فرصت برای تکلم چشم هایم
دست هایم
و پاهایم زیاد تر باشد ...
تا وقتی سیگارم را از این دست به آن دست می دهم
حرف ها زده باشم ...
تا وقتی دودش را می خورم
داستان ها گفته باشم ...
من وقتی برگ ها را با احترام خرد می کنم،
و به زجر ممتد بودن شان پایان می دهم،
راوی ام
راوی یک داستان تراژیک...
وقتی لب هایم را روی هم می گذارم
دارم برای شما می گویم چرا لب هایم را روی هم گذاشته ام
و چرا مدام وراجی نمی کنم
دارم می گویم که آدم
وقتی نمی تواند با زبانش
حقیقتی را به تمامی بیان کند
یا زیبایی را به تمامی تحسین کند
بهتر است حرف نزند
بهتر است سیگار بکشد
برگ ها را خرد کند
و به طرز نگاهش معنا بدهد
...
پ.ن:
شعر از بازخوانی یک وبلاگ بودخیلی وقت پیش کپی شده...
سلام نیلوفر عزیز
پیغامو دیدی:
اگه دیدی و نخواستی که جواب بدی خداحافظ
به این دلیل که نمیخوای باشم
...او رفت تا بپاید خدای خویش را...
اگه ندیدی هنوز...
دیدم دوست من،اما درست نیست جواب بدم.ولی ممنونم از لطفت.
پر از اندیشه ی تاب و تب توست
ســـتاره روی دامان شب توست
کتاب بوسه ای بر روی میز است
که چاپ انتشــــــارات لب توست
به ما هم سر بزن ...
شعرش محشر بود:)
اسمت منو یاد یه نفر میندازه!
عید ت مبارک نیلوفر بانوووووووووووووو
ممنونم دوست من.البته با تاخیر:)
مثل همیشه خوش سلیقه.............
بووووووووووووووووووووووس
ممنونم:)
:*
مثل همیشه زیبا ولی یه کم غمگین
در پناه خدا شاد باشی و با ارامش
تو هم شاد و سلامت باشی:)
سلام عزیزم خوبی؟؟
وب خوشگلی داری
به منم سر بزنی خوشحال میشم
اگه دوست داشتی با هم تبادل لینک داشته باشیم
ممنونم مژگان جان:)
سلام نیلو جان، خوبی؟
بابت این تاخیر و غیبت شرمندم. خونه ی جدید مبارک، قشنگه و دوست داشتنی. با آدرس و نام جدیدت لینکت کردم، البته با تاخیر، خلاصه ببخشید دیگه.
مواظب خودت باش.
سلام سیامک جان.ما که دیگه به این موضوع عادت کردیم:) که غیب بشین یهو...زندگیه دیگه...
بازم ممنونم از اینکه یعد از این همه مدت به یاد من بودین:)
باز کجا غیبِت زد نیلو ؟ :-W
جنوب:دی
yeki ro mishnakhtam ke tamume zibaee donia tu cheshash bud ama ta behal kasi ro nadidam ke betune zibaee haie tamme donia ro ba zaban bege
خیلی قشنگ بود...و اگر مخاطبش من بودم...نهایت لطف شماس:)
سلام عزیزم چقدر شعر قشنگی بود من اتفاقی با وبت آشنا شدم از طریق جایی برای شعرهای من
گاهی شعر میگم خوشحال میشم اگه بیای و نظرتو بهم بگی
منتظرتم
ممنون
ممنونم دوست من.اگر وقت کنم حتما میام.
بهتر است سیگار بکشم
برگ ها را خرد کنم
و به طرز نگاهم معنا بدهم ...
سیگارش رو جدی نگیرین;)
سلام دوست جونم
وبلاگ زیبایی داری
لینکت کردم
سلام عزیزم:دی
مرسی :) منم لینکیدمت:)
سلام نیلوفرانه....
خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم ُ میبینم کلی تغییرات دادی و همه چی جالب شده ُ اما اعتراف میکنم نوشتهات بوی قدیم و میده ، این خاصیت هر نویسنده است .
من نوشتن را بی نهایت دوست دارم اما دست هایم به قلم نمیره .... می دانم گوش هایی زیادی هست برای نشنیدن و حرف های زیادی برای نگفتن . این یک دلیل بود .
----------------------------
دست هایت را بکار گیر .
سلام حامد جان.ممنونم که بعد از این همه مدت بهم سر زدی:)
آره هنوزم بوی قدیم رو میده...چون من هنوزم همون آدمم...حتی اگر شرایط تغییر کرده باشه:)
من سعی می کنم دست هایم را به کار گیرم و تو هم همین سعی رو بکن دوست من:)
عکس به طرز فاجعه باری زیبا بود!
آره !