خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

و مثل وقت !






- پیچیده به بند ِ رخت، یک نیلوفر


پیراهن ِ شسته زیر ِ لب می گوید.



***




مرا به ذهنت نه،
به دلت بسپار!

من
از گم شدن
در جاهای شلوغ
می‌ترسم.



 -مژگان عباسلو




 پ.ن:

دلم خلخال می خواد !




نظرات 5 + ارسال نظر
Uncreated چهارشنبه 3 آذر 1389 ساعت 05:16 ب.ظ

سلام...

سلاااااام...دلتنگیم دختر...کجایییییی؟

Uncreated دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 08:55 ب.ظ

واقعا؟؟

واقعا!

محمد مزده سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 12:55 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

سلام :دی
دلم می گیرد ...
اما خلخال نمی خواهد
دلم می خواهد
برای همیشه پیدا بشم

دل من هم می خواد:(


پ.ن:چه عجب:دب

عارف چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://arefkebriaee.blogsky.com

سلام
چطوری؟
از روزن این کنج خاکستری خاموش
مشغول تماشای ویرون شدن من شو
چی کار میکنی با خودت دختر؟

اومدم ازت خواهش کنم واسم دعا کنی، جمعه کنکور دارم.
بازم بیام اینجا

:) سلااااااااااااااااااااااااااام:) تو خوبی؟:) خوبم ممنون

می گذرونیم

حتما برات دعا می کنم داداش گلم:) حتما موفق میشی:)

حامد جمعه 12 آذر 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://pureformality.wordpress.com

تا نگاه میکنی وقت رفتن است

ناگهان چه زود دیر می شود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد