خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

ی مثل یادم نمی آید...





دخترکی که گونه هایش را با برگ های شمعدانی رنگ می زد،

-آه-

اکنون زنی تنهاست.




نظرات 3 + ارسال نظر
دلزاد- کولی شنبه 25 دی 1389 ساعت 12:44 ب.ظ http://stonepowder.blogsky.com/

واقعا دلتنگت بودم. اولین لینکی که ازت داشتم خونه ی نیلوفر بود توی بلاگ اسکای بعد رفتی و واسه خودت یه خونه بزرگ و جدا ساختی و بعد چی شد که خونه ی نیلوفر شد خاطرات پروانه ی مرده...؟؟!؟ یادت می آید؟
اما من تورا یادم می اید... از همان قدیم ها ... نشد یک بار بیام و به تو سر نزنم.
راستی چقدر فاصله هست از دخترک تا زنی تنها؟!
چقدر ورم میکند حجم یک "آه" ؟!

حامد پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 09:24 ب.ظ

مثل همیشه می نویسی ....

هومن شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 08:55 ق.ظ http://whoman.ir

بلدی بزنی ساز دهنی؟
فولوتو بگیر یه وقت گاز نزنی :))))

نه...
وبلاگ جدید مبارک...زیباست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد