خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

خاطرات یک پروانه ی گم شده

با هر نوشته، پیرتر می‌شویم

ر مثل رویا...

 

 

 

 

 

 

 

پنجره را ببند

دیدی به عطسه افتادم،صبر آمد


حالا باید همه ی این روزها را تاب بیاورم...*

 

                           

 

 

  

 

پ.ن: 

روز ِ تنهایی بود... 

 

 

* :(شعر از بازخوانی ِ یک وبلاگ)
 

ل



این پست یه آهنگه :  پروانه ها





پشت چشم نازک نکن، این قد واسه پروانه هات...آخرش از کاروان خوشیا جا می مونی...

ر





بر سرم

چتر گرفت؛

به تماشا
ایستادند
باران و رهگذران



 

-مژگان عباسلو